سامسام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

معجزه ی کوچولوی من

اولین خنده ها

1391/11/30 18:15
نویسنده : سلما
196 بازدید
اشتراک گذاری

 نی نی خوشگل مامانی دیگه چیزی نمونده تا دو ماهش تموم بشه

و مامانیش که من باشم کم کم دارم در امر نگهداری از شاه پسرم که شما باشی حرفه ای میشم

تا جایی که دیگه به تنهایی میتونیم با هم روزها خونه بمونیم و مشکلی بوجود نیاد و کلی هم با هم خوش بگذرونیم.

تو این روزا شما ماشاا... خیلی هوشیار تر شدی و به محرک های اطرافت حسابی عکس العمل نشون میدی.

میتونی مدتها با لوستر خونه خودت رو سرگرم کنی و کلی هم بهش میخندی تا جایی که من و بابایی اسم لوسترمون رو گذاشتیم لوسی جون و اونو یکی از دوستای درجه یکه شما میدونیم البته تابلوهای خونه هم نقش کمرنگی در این دوستی ها ندارن شما اونارو هم خیلی دوست داری راستش به اونا بیشتر میخندی تا به آدمایی که باهات حرف میزنن.

در هرحال ما خیلی از این لبخندهای نمکیت استقبال میکنیم و تو رو برامون خیلی عزیزتر و شیرین تر کرده.

از کارای دیگه ای هم که به تازگی داری انجام میدی نگه داشتن سرته که بیش از اندازه ما رو به وجد میاره به خصوص مامان جون رو.چون میتونه بازی های جدیدی رو باهات انجام بده و حرص من رو در بیاره.

 عزیزم هر روزی که از اومدنت به جمع ما میگذره هممون خیلی خیلی بیشتر عاشقت میشیم و وابستگیمونم بهت بیشتر میشه کوچولوی من.

راستی اینم بگم که تو روز چهل و نهم از به دنیا اومدنت من مجبور شدم موهات رو کوتاه کنم چون خیلی بلند بودن و احساس میکردم اذییتت میکنن و موهای قیچی شده ات رو هم برات یادگاری نگه داشتم .

البته خودمونیم نتونستم زیاد خوب موهات رو اصلاح کنم که باید ببخشید ایشاا... جبران کنم برات.

خوب پسر کوچولوی من در آخر باید بدونی که عاشقانه دوستت دارم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)