بدون عنوان
سلام گل پسری من
الان که دارم برات مینویسم 3روز 4 شب مونده تا بیای بغل مامانی و بابایی.
بابایی خیلی ذوق اومدنت رو داره اینو از تمام کاراش میشه فهمید...
گل پسرم خوش به حالت که همچین بابایی خوبی داری..
داره کم کم بهت حسودیم میشه ها..
شوخی میکنم عزیزم من تو دلم قند آب میشه وقتی میبینم همه انقدر دوست دارن..
دیروز با مصی جون ساک لباسات رو جمع کردیم و خونه رو برای اومدنت آماده کردیم که باباییت هم کلی به
مصی جون کمک کرد..
عزیزم انجام دادن مقدمات اومدنت هم مثل خودت خیلی برامون شیرینه..
پسرکم انقدر خوشحالم که میخوای بیای که دیگه نمیتونم به درد عمل کردن و اینجور چیزا فکرم کنم..
سام من الان خاله میترا و خاله المیرا هم اینجا بودن وکلی برای اومدنت خوشحالن..
فکر کنم خاله های خوبی برات باشن و تو هم اونا رو خیلی دوست داشته باشی.
آخه گل پسری من تو خودت که خاله نداری.
ولی به جاش خاله میترا و خاله الی دو تا نی نی خوشگل مثل خودت دارن که تقریبا با هم همسنین و حتما در آینده هم بازی و دوستای خوبی برای هم میشین..
عزیزکم الان که دارم مینویسم حسابی داری تو دلم شیطونی میکنی و مامانی رو اذیت میکنی ولی من باهر حرکتت صدبرابر عاشقت میشم...
خوب برای اینکه این روزا باید بیشتر استراحت کنیم فعلا باید بای بای کنم .
دوست دارم پسلی